آموزش مبتنی بر نیاز های جامعه
فرزاد قلوبی؛ مریم تقوایی یزدی؛ سعید صفاریان
چکیده
هدف: پژوهش حاضر با هدف طراحی و اعتباریابی مدل ایجاد جامعه کارآفرینانه در نظام آموزشی پایه با رویکرد جامعهشناسانه انجام شده است.روش: این پژوهش از نوع آمیخته اکتشافی متوالی (کمی و کیفی) بوده است، جامعه آماری در بخش کیفی خبرگان آموزشی و پژوهشی و مدیران متخصص در رابطه با نظام آموزشی پایه و کارآفرینی و در بخش کمی مدیران، معلمان، ...
بیشتر
هدف: پژوهش حاضر با هدف طراحی و اعتباریابی مدل ایجاد جامعه کارآفرینانه در نظام آموزشی پایه با رویکرد جامعهشناسانه انجام شده است.روش: این پژوهش از نوع آمیخته اکتشافی متوالی (کمی و کیفی) بوده است، جامعه آماری در بخش کیفی خبرگان آموزشی و پژوهشی و مدیران متخصص در رابطه با نظام آموزشی پایه و کارآفرینی و در بخش کمی مدیران، معلمان، دبیران و مشاوران در سال تحصیلی 1400-1399 تشکیل دادند. نمونهها در بخش کیفی شامل 12 نفر به روش هدفمند تا رسیدن به اشباع نظری و در بخش کمی 385 نفر به روش تصادفی خوشهای چندمرحلهای انتخاب شدند. دادهها با مصاحبه نیمهساختاریافته و به روش تحلیل محتوا عرفی با کدگذاری بررسی و بر اساس آن مدلی با 3 بعد، 9 مؤلفه و 100 گویه طراحی گردید. برای اعتباریابی مدل ابتدا پرسشنامهای طراحی و پس از تعیین روایی صوری و محتوایی، 20 سؤال حذف و 80 سؤال باقی ماند.یافتهها و نتیجهگیری: نتایج نشان داد، بار عاملی تمامی سؤالات بالای 4/0، روایی همگرایی بالای 5/0، پایایی هر دو ملاک (آلفای کرونباخ، پایایی ترکیبی) تمام ابعاد بالای 8/0 و روایی واگر مورد تأیید است و درنهایت شاخص نکویی برازش مدل بیشتر از 36/0 به دست آمده است. مدل طراحیشده از روایی، پایایی و برازش مناسب و قوی برخوردار بوده و سیاستگذاران و برنامهریزان میتوانند از آن برای ارزیابی و بررسی وضعیت موجود، نظام آموزشی پایه در جهت ایجاد جامعه کارآفرینانه استفاده نمایند.
آموزش مبتنی بر نیاز های جامعه
علی شیخ الاسلامی؛ اسماعیل صدری دمیرچی؛ فاطمه محمدی
چکیده
پژوهش حاضر، با هدف تعیین اثربخشی روش آموزش معکوس بر گرایش به تفکر انتقادی (خلاقیت، بلوغ شناختی و درگیری ذهنی) دانشآموزان انجام گرفت. روش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون-پسآزمون با گروه کنترل بود. جامعهی آماری پژوهش را تمامی دانشآموزان دختر پایهی نهم دورهی اوّل متوسطه در سال تحصیلی 1400-1399 تشکیل دادند. برای انتخاب نمونه، ...
بیشتر
پژوهش حاضر، با هدف تعیین اثربخشی روش آموزش معکوس بر گرایش به تفکر انتقادی (خلاقیت، بلوغ شناختی و درگیری ذهنی) دانشآموزان انجام گرفت. روش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون-پسآزمون با گروه کنترل بود. جامعهی آماری پژوهش را تمامی دانشآموزان دختر پایهی نهم دورهی اوّل متوسطه در سال تحصیلی 1400-1399 تشکیل دادند. برای انتخاب نمونه، ابتدا با استفاده از روش نمونهگیری در دسترس، دو مدرسه از میان مدارس دورهی اوّل متوسطه انتخاب شدند. سپس، از هر مدرسه یک کلاس پایهی نهم انتخاب و با استفاده از روش نمونهگیری تصادفی، دانشآموزان یکی از کلاسها بهعنوان گروه آزمایش و دانشآموزان کلاس دیگر بهعنوان گروه کنترل تعیین گردیدند. به دانشآموزش گروه آزمایش با استفاده از روش معکوس، آموزش داده شد. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامهی گرایش به تفکر انتقادی Ricketts (2003) استفاده شد. دادهها با استفاده از روش آماری تحلیل کوواریانس مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفتند. یافتهها نشان داد که روش آموزش معکوس بر گرایش به تفکر انتقادی (خلاقیت، بلوغ شناختی و درگیری ذهنی) دانشآموزان اثربخش بوده و باعث افزایش گرایش به تفکر انتقادی (خلاقیت، بلوغ شناختی و درگیری ذهنی) دانشآموزان گروه آزمایش شده است؛ بنابراین، فرضیهی پژوهش مورد تأیید قرار گرفت (01/0>p). با توجه به یافتهی بهدستآمده از این تحقیق میتوان اینگونه نتیجه گرفت که بهکارگیری روش آموزش معکوس از طرف معلمان خواهد توانست در بالا بردن گرایش به تفکر انتقادی (خلاقیت، بلوغ شناختی و درگیری ذهنی) از سوی یادگیرندگان مؤثر باشد و بهموجب آن منجر به عملکرد مؤثرتر یادگیرندگان گردد. درواقع، روش آموزش معکوس روشی مؤثر در یاددهی و یادگیری در جهانی است که میبایست بهعنوان بخشی از سیستم جامع یادگیری مادامالعمر در مدارس تبدیل شود.