محمد یمینی؛ حسین مهدیان؛ فرشته رحمتی
دوره 15، شماره 54 ، مهر 1400، ، صفحه 126-136
چکیده
هدف از انجام این پژوهش تعیین نقش انگیزش تحصیلی در رابطه بین باورهای هوشی و خودارزشمندی بود. پژوهش حاضر ازلحاظ هدف کاربردی و ازلحاظ نحوه گرداوری دادهها در زمره پژوهشهای توصیفی از نوع همبستگی و ازلحاظ روش در زمره پژوهشهای کمی بود. جامعه پژوهش حاضر عبارت بود از کلیه دانشآموزان دختر متوسطه شهر بجنورد در سال تحصیلی 1398-1397 بود که 350 ...
بیشتر
هدف از انجام این پژوهش تعیین نقش انگیزش تحصیلی در رابطه بین باورهای هوشی و خودارزشمندی بود. پژوهش حاضر ازلحاظ هدف کاربردی و ازلحاظ نحوه گرداوری دادهها در زمره پژوهشهای توصیفی از نوع همبستگی و ازلحاظ روش در زمره پژوهشهای کمی بود. جامعه پژوهش حاضر عبارت بود از کلیه دانشآموزان دختر متوسطه شهر بجنورد در سال تحصیلی 1398-1397 بود که 350 نفر با استفاده از روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای، انتخاب شدند. جهت سنجش متغیرهای پژوهش از پرسشنامههای خودارزشمندی Crocker و همکاران (2003)، انگیزش تحصیلی Harter (1981) و باورهای هوشی Abdul Fattah and Yates (2006) را تکمیل نمودند. نتایج ماتریس همبستگی نشان داد که بین انگیزه تحصیلی، باورهای هوشی و خودارزشمندی روابط معناداری یافت شد. باورهای هوشی بر خودارزشمندی دارای ضریب تأثیر 61/0(استاندارد نشده) بودند که آماره بحرانی مربوط به اثر مستقیم باورهای هوشی و انگیزه تحصیلی بر خودارزشمندی مثبت و در سطح 05/0 معنادار بود؛ یعنی باورهای هوشی بر انگیزه تحصیلی تأثیر مستقیم مثبت نداشت. با توجه به نتایج حاصله میتوان گفت باورهای هوشی و انگیزش تحصیلی از اهمیت بالایی در شکلگیری خودارزشمندی برخوردارند. انگیزش تحصیلی به تنهایی قادر به ایفای نقش میانجی گرانه بین باورهای هوشی و خودارزشمندی بود. لذا در تبیین یافتهها میتوان گفت انگیزش پیشرفت تحصیلی، تنها پیامد هوش فردی یا امکانات سختافزاری موجود در محیطهای اجتماعی نیست، بلکه جنبههای روانشناختی افراد مانند باورهای هوشی و خودارزشمندی نیز در آن نقش اساسی دارند.
تورج فلاح مهنه؛ محمد یمینی؛ حسین مهدیان
چکیده
پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر رویکرد محتواییِ آموزش فلسفه برای کودکان (P4C) بر باورهای فراشناختی و تفکر انتقادی دانشآموزان و به روش تجربی با طرح پیشآزمون، پسآزمون با گروه آزمایشی و کنترل انجام گرفته است. جامعهی آماری عبارت بود از کلیهی دانشآموزان پسر پایه ششم ابتدایی شهر تربتحیدریه شاغل به تحصیل در سال تحصیلی 95-96، که از میان ...
بیشتر
پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر رویکرد محتواییِ آموزش فلسفه برای کودکان (P4C) بر باورهای فراشناختی و تفکر انتقادی دانشآموزان و به روش تجربی با طرح پیشآزمون، پسآزمون با گروه آزمایشی و کنترل انجام گرفته است. جامعهی آماری عبارت بود از کلیهی دانشآموزان پسر پایه ششم ابتدایی شهر تربتحیدریه شاغل به تحصیل در سال تحصیلی 95-96، که از میان آنان با روش نمونهگیری خوشهای و پس از غربالگری، 50 دانشآموز بهطور تصادفی انتخاب و در دو گروه آزمایش و کنترل دستهبندی شدند. ابزارهای اندازهگیری شامل پرسشنامه فراشناختهای کودکان (MCQ_C) (بکاو و همکاران، 2009، اصلاحشده توسط قادری و همکاران، 1394) و سنجش تفکر انتقادی ساسو (2013) بوده است. ابتدا از هر دو گروه پیشآزمون به عمل آمد سپس برای گروه آزمایشی 10 جلسه 1 ساعته، p4c با رویکرد فرآیندی تدارک دیده شد و گروه کنترل در این مدت آموزش خاصی نداشتند، در پایان مجدداً از هر دو گروه پسآزمون اخذ گردید، اطلاعات از طریق آزمون آماری تحلیل کوواریانس تک متغیره و به کمک نرمافزار SPSS مورد تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که استفاده از رویکرد محتوایی P4C با احتمال 95 درصد بر باورهای فراشناختی و تفکر انتقادی دانشآموزان تأثیر معناداری دارد، بهطوریکه میانگین نمرات باورهای فراشناختی دانشآموزان گروه آزمایشی بعد از اعمال آموزش فلسفه بهطور معناداری کاهش و نمرات تفکر انتقادی آنان افزایش داشته است. درصورتیکه در گروه کنترل تغییرات معناداری رخ نداده است، بنابراین فرضیههای پژوهش مورد تأیید قرار گرفتند.